بی تو
که در قاب این لحظه های
سراسر تنهایی ام بگذارم.
شور چشمانت را میخواهم
که جان خسته ام را
گرم کند.
بی تو
دنیا دفترچه خاطرات بی خاطره ایست
که تهی خواهد ماند.
بی تو
روزها دستان سرد تقدیرند که بر گلوی خسته من
راه نفس را میبندند.
بی تو
شب ظلمتی است
بی ستاره و ماه
که چشمهایم را میترساند.
بی تو
دلم آتشکده ای خاموش است
در حسرت هیزمی خشک.
بی تو
من شبزده ای دلتنگم.
بی تو
من
یک نفرم...
بی شک تو پر شتاب ترین خاطره
این دل زخمی و نامرادی
که حکایت دستانت
همچنان باقیست...