ددر با مامانی ...
امروز من و تو برای اولین با هم تنهایی رفتیم بیرون پسرم
...
خاله مریم زنگ زد و ازمون دعوت کرد تا بریم خونه شون ,بابایی هم ماشین رو برده بود ...
من تو رو گذاشتم توی آغوش و با هم رفتیم مهمونی ...
البته هنوز آغوشت واست خیلی بزرگه اما من خیلی باهاش راحت بودم ...
تجربه جالبی بود
!
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۲ ب.ظ توسط زهرا
|