یادش به خیر مامانم قاشق رو روی سماور میذاشت اماده واسه هر وقت که ما شیطونی کردیم و همیشه هم زمان استفاده از قاشق داغ یا فلفل مامان بزرگمون شفیعمون میشد و قول میدادیم و معذرت خواهی میکردیم و فرداش روز از نو روزی از نو...

غافل از اینکه همه این شفاعت ها طرح ریزی شده بوده و مامان بزرگم با یه چشمک مامانم دخالت میکرده و اون سماوره هم خیلی وقتا خاموش بوده!!!